♥کبی و عسل آقا و حبه انگور♥

♥روز قشنگ اولین دیدار نقطه جونمووون♥

1394/7/28 15:34
نویسنده : مامان کبی
137 بازدید
اشتراک گذاری

و اما یه روز مهم دیگه واسه ما سه تا محبت

این روز خوب 28 مهر ماهه، روزی که من و بابا عسل آقا برای اولین بار نقطه مونو دیدیم آرام

صبح زود به مسئول واحدمون مسیج دادم که دیرتر میرسم شرکت و رفتیم سمت مرکز سونوگرافی که دکتر نقطه جونمون رو ببینه، این سونوی تعیین بارداری بود، راستش وقتی رسیدیم اونجا یه کم استرس داشتم ، تو دلم میگفتم نکنه اصلا باردار نباشم، یا تو اتفاقی برات افتاده باشه ...

ما اولین نفری بودیم که رسیدیم اونجا و خانمی که تو پذیرش بود همش بهم میگفت آب بخور مثانه ت پر باشه، داشتم میترکیدم، دلم داشت بهم میخورد که سبز بالاخره صدامون زدن بریم داخل اتاق سونوگرافی.

آقای دکتر بهم گفت رو تخت دراز بکشم، مهدی جونمم که از چهره ش میشد خوند که سردرگم و کلافه ست، بالای سر دکتر واستاده بود، یه مانیتور جلوی تخت من بود و یکی هم جلوی دکتر.

دکتر یه مایع کرمی رو مالید به شکمم و شروع کرد با دستگاهی روی شکمم چپ و راست رفتن ، یه حفره مشکی بودکه فهمیدم رحمه، نقطه جونیم قلبم داشت وامیستاد، میگفتم دیدی هیچی توش نیست، حتما بارداریم پوچ و یا خارج از رحمه، حسابی غصه دار شده بودم که یهو دیدم یه چیزی اون گوشه ها معلوم شدمحبت  یه چیزی مثه یه لوبیای کوچولو، خدای من چه حس فوق العاده ای، خدایا شکرت به عظمتت.

بعد دکتر ازم خواست که هرموقع گفت نفسمو حبس کنم و بعد صدای قلب کوچیکت رو شنیدیم ، فرشته ی کوچولومون قلبت داشت تندو تند میتپید محبت

خدایا این حس قشنگو نصیب همه زوج ها بکن متنظر

نقطه جون حالا دیگه من مامان نقطه شده بودمو مهدیمم بابای نقطه آرام

چند دقیقه بعد اینکه بیرون نشستیم صدامون زدن وجواب سونو رو بهمون دادن،بعدش مهدی جون باهام اومد تا ایستگاه تاکسی و بعد اینکه سوار شدم اونم راهی شرکتش شد،تمام اون روز دوست داشتم برگه سونو رو بردارم و همش نگات کنم، حس میکردم دلم برات تنگ میشه، کوچولوی نازنینم خیلی زیاااد دوستت دارممحبت

ان شاالله که به سلامت تو وجودم رشد کنی و منو بابایی بتونیم روی ماهت رو ببوسیمبوس

این اولین عکسیه که ما ازت دیدیم بغل ببین اون چیز سفید کوچولو که بین دو تا علامته و بالاش نوشته F.P تویی خوشگلم محبت

 

نقطه کوچولوی لوبیایی ما

پسندها (1)

نظرات (0)