♥کبی و عسل آقا و حبه انگور♥

تق تق تق ،من اینجام!

حبه انگورم تا اینجا 27 هفته ت کامل شده و فردا میری تو هفته 28   دخترک شیرینم حالا دیگه توی دلم حسابی واسه خودت جست و خیز میکنی و دلمو میبری اولین باری که کاملا حست کردم 4 بهمن ماه بود، تو سالن آرایشگاه نشسته بودم و یهو یه ضربه محکم سمت راست شکمم احساس کردم، خیلی عجیب بود. تا حالا با این وضوح حست نکرده بودم و هربار فک میکردم نفخ شکممه  نگو تو بودی بازیگوش مامان فک کنم 21 بهمن هم بود که اولین ضربه هاتو دیدم اونم از روی مانتو!!! بعد ناهار بود که نشسته بودم پشت میزکارم و تلفنی با یه کاربری مشغول صحبت بودم که تو غافلگیرم کردی و دو سه تا ضربه محکم به شکمم زدی، اون لحظه خیلی حس خوبی داشتم که می دیدم دختر کوچولوم اینقد...
18 بهمن 1394

آخه این جوجه دخمله یا پسر؟؟؟ ♥

امروز سه شنبه 22 دی ماه 94 عزیزدل مامان و بابا حالا 19 هفته ت تموم شده  امروز خیلی روز هیجان انگیزی واسه ماست، چون زمان انجام سونوی غربالگریه دومته و غیر مواردی که خانوم دکتر خواسته چک بشه جنسیتت هم میفهمیممممم بابایی امروز نرفت سرکار و قرار گذاشتیم بابایی زودتر بره مرکز سونوگرافی وقت بگیره و مامانی هم ساعت 12 ظهر از شرکت برم سمتش که سونو رو انجام بدیم. راستش دیشب از بس استرس داشتم تا صبح خوابای جور واجور از سونو میدیدم و هربار از خواب می پریدم و دوباره خوابم میبرد یه مدل دیگه از همون خواب میومد سراغم  منو بابایی یه جا قرار گذاشتیم که همو ببینیم و بریم سمت مرکز سونوگرافی، کلی نشستیم تا نوبت مون شد  و چون گ...
22 دی 1394

خانوم دکتر،سونوی تعیین جنسیتو بنویس دیگه

امروز دوشنبه 14 دی ماه 94 خوشگلم امروز 17 هفته و 6 روزت شده مامانی تو الان دیگه میری تو 18 هفته و تو شکمم جا وا کردی دکمه های مانتو فرمم به زحمت بسته میشن و کم کم باید به فکر یه مانتوی دیگه واسه شرکت باشم امشب ساعت 21:15 وقت دکترمون بود ، منو و بابایی زودتر از روزای قبل از شرکت زدیم بیرون که شام مون رو بخوریم و به موقع به نوبت مون برسیم. این سری به جای درمانگاه، از مطب خانوم دکتر وقت گرفتم که ببینم اوضاع مطب چطوره، وقتی رسیدیم اون تو غلغله بود و کلی خانوم تو مطب نشسته بودن منشی دکتر سیمین که زن داداششه میدونست من از اقوام خانوم دکتر هستم ،کلی عذرخواهی کرد بابت معطلی و نهایت 10:30 فرستادم داخل اتاق. یه خانوم دکتری که دست...
14 دی 1394

مسافرت دوتاییه سه تایی مووون :)

امروز چهارشنبه 9 دی ماه 1394 حبه انگور قشنگم الان 17 هفته و 1 روزت شده  خوشگلم من و بابایی تصمیم گرفتیم قبل اینکه تو خیلی تو دلم قد بکشی و من خیلی تپلی شم و تعادلم کم شه، یه مسافرت چهارروزه بریم کیش، که حال و هوایی عوض کنیم  خیلی دلم میخواست قبل رفتن مون بدونم که دخمل عسلی هستی یا گل پسری، آخه میخواستم از اونجا برات خرید کنم ولی دکترت وقتش پر بود و نشد که بریم پیشش تا سونو برامون بنویسه    جمعه عصر 4 دی ساعت 17:15 پرواز داشتیم که با تاخیر رسیدیم کیش، اونجا حسابی بارون بود  که البته تا عصر فرداش بند اومد، تو چند روزی که اونجا بودیم خیلی هوا مطبوع بود و میشد با لباس کم بری بیرون، عوارض بارداریم ...
9 دی 1394

و اما دومین آزمایش غربالگری

امروز چهارشنبه 25 آذر 94 خوشگلم 15 هفته و یه روزت شده  امروز واسه آزمایش غربالگری دوم رفتم آزمایشگاه ،  واسه اینکه بتونم به آزمایشت برسم یه ساعتی مرخصی ساعتی گرفتم و از خونه مستقیم رفتم سمت آزمایشگاه که به محل کارمم نزدیکه، خیلی کارم طول نکشید. حبه انگور، بودنت بهم شجاعت داده ، آخه منی که از سوزن آمپولو و دیدن خون و اینا حالم بد میشه  و قندم میوفته حالا واسه دادن نمونه خونم شجاعتر شدم و همش میگم خدایا چیز بدی تو جواب آزمایشا نبینمو فرشته کوچولوم سالم باشه  وقتی رسیدم شرکت حسابی ضعف داشتم که با خوردن بیسکویت و چای سرحال شدم و تونستم به کارام برسم حبه انگور کوشولو جواب آزمایشت سه شنبه هفته بعد 1 دی ماه آماده میشه،...
25 آذر 1394

بهترین بابای دنیا، خوبترین همسر دنیا

امروز یکشنبه 15 آذر 94 عزیزدل مامان تو امروز 13 هفته و 5 روزت شده عصر سه تایی رفتیم دیدن خانوم دکترت که جواب آزمایشا رو ببینه ، تا بریم داخل اتاق خانوم دکتر همش استرس داشتم آخه از آیتم های آزمایش چیزی سر درنیاوردم ولی عسل آقا که یه نگاهی بهش انداخت ، با ژست دکترانه ش گفت اینا اوکیه، مشکلی نداره   شکر خدا همه چیزت خوب بود و واسه غربالگری دوم برامون 25 آذر رو مشخص کرد که بعد انجام دادنش برام سونوی غربالگری دوم رو بنویسه. حبه انگور نازم  مامانی این مدت وزن زیاد نکردم که هیچ کمم کردم، رسیم به 54.5 کیلوگرم ولی دکتر سیمین گفت جای نگرانی نداره و کم کم وزن زیاد میکنم  قرص مکمل هم برای مامانی نوشت که حبه انگورم حسابی ق...
15 آذر 1394

اولین غربالگری و ذوق دیدن دوباره ی تو

امروز پنجشنبه 5 آذر 94 جون دلم امروز همون تاریخ مقرر واسه انجام آزمایش غربالگری اولته  بابایی امروز نرفت سرکار، منم خوشبختانه شیفت کاریم نبود. صبح زود پاشدیم، یه صبحانه مختصر خوردیم و راهی شدیم. تو دلم قند آب میشد که میخوام دوباره ببینمت، همش تو ذهنم تصورت میکردم که چه شکلی شدی  اولش که نمونه گیری خون بود و بعدش سه تایی رفتیم سمت مرکز سونوگرافی. اونجا کلی مامان مثله خودم بودن  بابایی رو نذاشتن بیاد داخل اتاق سونو   ولی در عوض روی  CD  چندتا از عکسا و فیلمت رو رایت کردن  پاره ی تن مامان، نمیدونی چقد هیجان داشت لحظه دیدنت، همونطور که خانم دکتر دستگاهو رو شکمم سُر میداد، می دیدم یه موجود ...
5 آذر 1394

حبه ی انگوووور ما ♥♥♥

امروز 14 آبان 94 عزیز دلم حالا دیگه منو بابا مهدی بهت میگیم حبه ی انگور  آخه تو دیگه اونقدام کوچیک نیستی و از نقطه بودن دراومدی  عصر امروز سه تایی برای اولین ویزیت رفتیم پیش خانم دکتر عشوری مقدم ، حالا به دنیا که اومدی میشناسی شون، یه خانوم دکتر ماه و دوست داشتنی که از اقوام مون هست و دخترخاله ها و پسردایی رو هم ایشون به دنیا آورده. وای که چقد ماهه، اینقد حس خوب و ریلکسی بهم داد که خیلی از نگرانی هام رفع شد دکتر سیمین تو دفترچه ام تاریخ انجام آزمایش و سونوی غربالگری اول رو نوشت که با انجامش خیالمون از بابت یه سری بیماریها راحت  میشه. حبه انگورم میدونی، مامان بیشتر عوارض بارداری رو دارم و اکثر روزا خیلی حال و روز ...
14 آبان 1394

♥روز قشنگ اولین دیدار نقطه جونمووون♥

و اما یه روز مهم دیگه واسه ما سه تا  این روز خوب 28 مهر ماهه، روزی که من و بابا عسل آقا برای اولین بار نقطه مونو دیدیم  صبح زود به مسئول واحدمون مسیج دادم که دیرتر میرسم شرکت و رفتیم سمت مرکز سونوگرافی که دکتر نقطه جونمون رو ببینه، این سونوی تعیین بارداری بود، راستش وقتی رسیدیم اونجا یه کم استرس داشتم ، تو دلم میگفتم نکنه اصلا باردار نباشم، یا تو اتفاقی برات افتاده باشه ... ما اولین نفری بودیم که رسیدیم اونجا و خانمی که تو پذیرش بود همش بهم میگفت آب بخور مثانه ت پر باشه، داشتم میترکیدم، دلم داشت بهم میخورد که  بالاخره صدامون زدن بریم داخل اتاق سونوگرافی. آقای دکتر بهم گفت رو تخت دراز بکشم، مهدی ج...
28 مهر 1394