حبه ی انگوووور ما ♥♥♥
امروز 14 آبان 94
عزیز دلم حالا دیگه منو بابا مهدی بهت میگیم حبه ی انگور آخه تو دیگه اونقدام کوچیک نیستی و از نقطه بودن دراومدی
عصر امروز سه تایی برای اولین ویزیت رفتیم پیش خانم دکتر عشوری مقدم ، حالا به دنیا که اومدی میشناسی شون، یه خانوم دکتر ماه و دوست داشتنی که از اقوام مون هست و دخترخاله ها و پسردایی رو هم ایشون به دنیا آورده.
وای که چقد ماهه، اینقد حس خوب و ریلکسی بهم داد که خیلی از نگرانی هام رفع شددکتر سیمین تو دفترچه ام تاریخ انجام آزمایش و سونوی غربالگری اول رو نوشت که با انجامش خیالمون از بابت یه سری بیماریها راحت میشه.
حبه انگورم میدونی، مامان بیشتر عوارض بارداری رو دارم و اکثر روزا خیلی حال و روز خوبی ندارم، مخصوصا حالت تهوع که از صبح شروع میشه و تا وقت خوابم ادامه داره یا مشکل گوارشم که تو دفع مشکل دارم،هیچ بویی رو نمیتونم تحمل کنم، حبه انگور جون بیشتر بابت این ناراحتم که این سه ماه اول تو باید کلی انرژی ازم بگیری تا سالم رشد کنی ولی مامان اصلا نمیتونه خوب غذا بخوره یه ماهی میشه که خورشت و گوشت نمیتونم لب بزنم، حتی از قیافه بعضی غذاها حالم بد میشه،واسه همین از 56.5 کیلو به 55.5 رسیدم! حبه انگورم دعا کن واسه مامان که زودتراین حالتا رفع بشه و مامان بتونه خوب غذا بخوره
مامانی و بابایی خیلی دوست دارن